به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه در استان کردستان، حجت الاسلام حکمت حکیمی فر، مدیر مدرسه علمیه امام صادق (ع) شهرستان بیجار در یادداشتی به بیان اهمیت دوستی اهل بیت علیهم السلام پرداخته است.
۱. دلیل دوستی: عن النبی صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «حُبِّی و حُبُّ أهلِ بَیتی خَالِطٌ دِماءَ أُمَّتی مِنها یؤْثِرُونَنِی عَلی الآباءِ وَ عَلَی الأُمَّهاتِ وَ عَلَی أنفُسِهِمْ؛ دوستی با من و خاندانم با خون امتم آمیخته شده، از این رو است که آنها مرا بر پدران و مادران و بر خودشان ترجیح میدهند».
۲. عنوان نامه عمل مؤمن: عن النبی صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: «عُنوانُ صَحِیفَةِ المُؤْمِنِ حُبُّ عَلَی بنِ ابی طالبٍ؛ سر لوحة نامة اعمال هر مؤمنی، دوستی و محبت علی ابن ابی طالب علیه السلام است».
پاداش دوستی اهل بیت علیهم السلام
۱. ایمنی روز قیامت: عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قال: «مَنْ أحَبَّنا أهْلَ البَیتِ حَشَرَهُ اللهَ آمِناً یوْمَ الْقِیمَةِ؛ هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت ایمن محشورش میکند.»
۲. ایمنی در عقبههای هفتگانه مرگ: عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالً: «حُبِّی و حُبُّ أهلِ بَیتی نافِعٌ فِی سَبْعِ مَوَاطِنَ أهوَالُهُنَّ عَظِیمةٌ؛ عِندَ الوَفاةِ وَ فِی الْقَبْرِ و عِنْدَ النُّشُورِ و عِنْدَ الْکِتابِ وَ عِنْدَ الْحِسابِ وَ عِنْدَ الْمِیزانِ وَ عِنْدَ الصِّراطِ؛ دوستی با من و اهل بیتم در هفت جایگاه که ترس از آن عظیم است سودمند خواهد بود؛ هنگام مردن، در قبر، هنگام برانگیخته شدن، هنگام تحویل گرفتن نامه اعمال، هنگام حسابرسی اعمال، هنگام سنجش اعمال و هنگام گذشتن از پل صراط».
شیعه، یا دوست اهل بیت علیهم السلام
شخصی به امام حسن علیه السلام عرضه داشت: «من از شیعیان شما هستم.» حضرت فرمود: ای بنده خدا! اگر مطیع اوامر و نواهی ما هستی که راست گفتهای و گرنه به صرف ادعایت به گناهان خود افزودهای، زیرا به چنین مقامی نرسیدهای پس ادعای آن را هم نباید بکنی. بنابراین مگو من شیعه شما هستم. بلکه بگو من از دوستان و محبین شما هستم و با دشمنان شما دشمن میباشم. در این صورت تو خوبی و به سوی خوبیها حرکت میکنی.
شفایابی در نتیجه دوستی اهل بیت علیهم السلام
مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله فرمودهاند: «در دورانی که در بروجرد بودم یک مدت چشمانم کم نور شده بود و به شدت درد میکرد. تا اینکه روز عاشورا هنگامی که دستههای عزاداری در شهر به راه افتاده بودند، مقداری گِل از سر یکی از بچههای عزادار دسته که به علامت عزاداری گل به سر مالیده بود برداشتم و به چشم خود کشیدم و در نتیجه چشمانم دید و نور خود را بازیافت و دردش تمام شد».